زیر دوش آب داغ چشمانش را بسته بود آرامش قبل از طوفان روی پوستش میلغزید هر لحظه انتظاری شیرین را نوید میداد.

نور خورشید به آرامی اتاق را روشن کرده بود سایه های بلند و رقصان او را برای آنچه در انتظارش بود آماده میکردند.

لبخندی کوچک بر چهره اش نشست اشاره ای به یک میل پنهان آرزویی برای لمس ممنوعه ها و لذتی بی پایان.

به آرامی به آینه نزدیک شد بدنش را در نور اتاق بررسی میکرد آماده برای پذیرش لذتی که در انتظارش بود.

ذهنش درگیر فانتزی های شهوانی بود تصاویری از بدنهایی گره خورده و نفسهایی آمیخته به هم.

هر لمس دستانش حسی از انتظار را بیدار میکرد حسی که نوید دهنده لذتی عمیق بود.

عطر شهوت در اتاق پیچیده بود دعوت کننده به داستانی پرشور و هیجان.

او آماده بود تا خود را به آغوش لذت بسپارد حسی که او را تا اوج هیجان میبرد.

نگاهش به آینه افتاد و در چشمان خود شرارت و شهوت را دید.

با هر نفس بدن آماده پذیرش لمس هایی بود که او را به اوج لذت میرساند.

او میدانست این شب به یاد ماندنی خواهد شد پر از شور و هیجان و لذت.

با چشمان بسته دوباره زیر دوش رفت این بار با تصاویری شهوانی در ذهنش.

بدنش از هیجان میلرزید آماده برای تسلیم شدن در برابر لذت.

او میدانست این فقط شروع یک ماجراجویی شهوانی است ماجراجویی که او را به اوج میرساند.

و در نهایت او خود را به آغوش لذت سپرد با هر نفس عمیق تر در آن غرق شد.

با هر تپش قلب اوج لذت را حس میکرد و خود را رها کرد.

لبخندی از رضایت بر لبانش نشست این تازه شروع یک داستان بی پایان بود.

آماده برای ماجراجویی های بیشتر هر لحظه جدید و هر لذت تازه.

خاطرات شب قبل در ذهنش میچرخید و او را برای لحظات بیشتری از شهوت آماده میکرد.

این داستان ادامه داشت هر لحظه جدید فصلی جدید از شهوت بود.
